+ بعد الان به خودم گفتم "پاشو پاشو جمع کن دفتر دستکتو نوبتی هم باشه نوبت وبلاگ عزیزته"!!! نمیدونم چرا نوشتنم نمیاد وقتی پر حرفم:| انگار نوشتم یادم رفته و از پست های یه خطی که میزارم مشخصه! برای منی که از دوم راهنمایی خاطراتمو تو وبم مینوشتم اینجوری فاصله گرفتن از نوشتن سخته. اولش وقت نمیکردم بخاطر درسا زیاد بنویسم و الان زور میزنم که بنویسم ولی نوشتنم نمیاد! خلاصه الان تصمیم دارم یه پست بلند بالا بنویسم تا بلکم قفل دست به تایپم بشکنه :| دیگه از این جا به بعد اگه دیدین دارین چرت و پرت بخونین بدونین فقط تمرین نوشتنه تا دوباره دستم راه بیفته :دی
+ یادش بخیر قبلنا هرکی از کنار وبم رد میشد میگفت تو نوشته هات پر از زندگیه! البته اونموقع ها...مردم تو وب نویسی پیشرفت میکنن و من پسرفت! :دی
+ من هیچوقت این قسمت طالع بینی رنگی رنگی رو درک نکردم! هیچوقت نتونستم در مورد خودم تفسیرش کنم :| اونوقت خیلیا به همین طالع بینیا اعتقاد دارن!اونم شدید!

+ بجاش عاشق قسمت " راهنمای سفر"ـش هستم :)
+ امسال شنبه تا سه شنبه بیشتر مدرسه نمیریم، دیگه تا ساعت 2 هم نیستیم،همون 12.30 تعطیل میشیم.یعنی عشق میکنما :)) از اونور تا 4 میخوابم. 4 عصر تا 4 نصفه شب هم 7-8-9 ساعت میخونم. دوست دارم همین امسال یه رشته تاپ یه دانشگاه تاپ قبول شم.حوصله ندارم سال دیگه هم بخونم!
+ آغا من اصلا با این دبیر ریاضیمون کنار نمیام! ینی چی آخه چرا اینقدر بی حاله! انگار زورکی بهش گفتن بیا برو وایسا درس بده :| خو حال نداری نیا درس بده بنده خدا :| شغلتو ترک کن برو خونتون بخواب:| یعنی نــفــس کش درس میده ها! اصلا یک دقیقه که هیچی، یک ثانیه هم بهمون تنفس نمیده :| تا آخر کلاس پدرمون در میاد :| میستر.ش کجایی که یادت بخیر! [ایشون دبیر ریاض پارسال پیارسالمونه که اصلا درس نمیداد و فقط خاطره های زمان دانشگاهش و... رو تعریف میکرد بعد دو هفته آخر سال کتابو تموم میکرد :| اعجوبه ی پرحرفی بود برا خودش!]
+ قراره فردا 11 بریم مدرسه.خودمونم نمیدونیم چرا گفتن باید بیاین :|
+ دیشب خواب دیدم یکی از هم کلاسیامو کشتم و جسدشو کردم تو کارتون کفش! یادم نمیاد کدومشون بود، یادمم نمیاد چجوری تو کارتون کفشی جا شد فقط یادمه خوابم طنز نبود، خیلیم جدی بود :|
+ دوباره شروع شد! من هروقت درهای مدرسه گشوده میشه و امتحانام شروع میشه خواب دیدنمم شروع میشه :| اونایی که از پارسال میخونن منو در جریانن که چجور خواب اجنه و آدمای اطراف که سرزنشم میکردن رو میدیدم :| خوابای امسالمم با کشتن هم کلاسیم استارت خورد :|
+ راستی پام در نرفته بود، فقط ضرب دیده بود که اونم از بس بهش محل ندادم و دکتر نرفتم و خودش درست شد :دی
+دیگه بیشتر از این نوشتنم نمیاد.تا همین جاشم تخلیه روانی خوبی بود.پیشرفت بزرگیه :دی