بعد از کلی آواز خوندن و رقصیدن و شلوغ پلوغ بازی ،بچه های خوابگاه وسایلشون روجمع کردن و امروز رفتن.رفتن تا روز 14 فروردین:) دلم میخواست دونه دونشون رو بغل کنم ولی...

الان که دارم فکر میکنم با الی هم خداحافظی نکردم! ف.اس رو هم دیروز خواستم بغلش کنم و خداحافظی کنم ولی نذاشت! صورتشو گرفت طرف دیوار گفت"بروگمشو دلم میگیره" .دیگه تصویب شد به هم دست بدیم و عید تبریک بگیم نه اینکه بغل و خداحافظی کنیم!!!

امروز که دیدم همه با وجود خوشحالی برای 25 روز تعطیلی حاضر نیستن با هم خداحافظی کنن فهمیدم دور شدن از آدمایی که به اندازه خانوادت بهت نزدیکن و یجورایی به اندازه خانواده میبینیشون و حتی بیشتر از اونا غم و خوشحالیتو میبینن خیلی سخته.خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردم.
یه برق تو چشم بچه ها بود.برقِ خوشحالی :) شاید به اندازه ی تمام دنیا:)