متنفرم از اینکه نصفه شبا وقتی درس میخونم صدای زوزه ی سگ و گرگ بپیچه تو گوشم.یه رعب و وحشت خاصی تو وجود آدم میندازه. سگای لعنتی که شب تا نزدیکای صبح تعدادشون تو باغ روبرویی بالای ۱۰ تاست و صبح وقتی داریم میریم باید حواسمون باشه وقتی اون مشکی گندهه میاد طرفمون عقب عقب نریم، وقتی اون قهوه ای خیره هه میاد طرفمون ریلکس باشیم وقتی...

کاش یه نهادی سازمانی چیزی بیاد جمعشون کنه! تا اینقدر از ترسِ صداشون نصفه شبا سرمو نکنم زیر پتو و خفه شم!


+ یه ژن از یه جوجه تیغی لاک پشتی چیزی بردارن بزنن به سگا تا صداشون عوض شه! :|