اینقدر خستم که نمیدونم باید چکار کنم.بعضی وقتا میبینم دارم مشتمو فشار میدم و دندونامو محکم رو هم میکشم و همینجور شُرشُر اشکام میاد...خیلی چیزا برای گفتن دارم و درعین حال هیچی برای گفتن ندارم. نه دلم میخولد بمیرم و نه دلم میخواد زنده بمونم.نه افسردگی دارم و نه خوشحالم.نه میتونم با کسی حرف بزنم و نه میتونم بریزم تو خودم.مضطرب و مریضم. طوفان میگفت خوبا اینجور میشن.من حتی خوبم نیستم!