آهنگی که حالمو زیر و رو میکنه...

  • لونی
  • جمعه ۱۲ شهریور ۹۵
  • ۱۷:۵۴

* چند ثانیه برای لود شدنش طاقت به خرج بدین:)


 

میشه یه بار درو باز کنم و تو پشت در باشی؟!

  • لونی
  • جمعه ۱۲ شهریور ۹۵
  • ۱۵:۴۰

فقط یه بار، اگه دلت نمیخواد داخل هم نیا، فقط بزار در رو باز کنم و بفهمم تو درو زده بودی.

آها راستی...لطفا یه لبخند هم بهم بزن. چی؟! باشه باشه نمیخواد لبخند نمیخواد... فقط درو بزن...


سانفرانسیسکو

  • لونی
  • جمعه ۱۲ شهریور ۹۵
  • ۱۳:۳۳

کـــــل اینترنت رو زیر و رو کردم تا بالاخره این آهنگو پیدا کردم :)) از بس گوش دادم دیگه گوشام داره زنگ میزنه! :دی

مال دهه 60 میلادیه و قدیمی، بخاطر همین پیدا نمیشد. معنیشم که دیگه اگه یه ذره هم زبون خارجکی بلد باشین میفهمین ;)

 

البته اینی که من گذاشتم کیفیتش خوب نیست، میتونین کیفیت بهترش رو از اینجا گوش بدین: کلیک 

من معمولا اینجوریم که:

  • لونی
  • پنجشنبه ۱۱ شهریور ۹۵
  • ۱۶:۱۴

هی هستم

هی هستم

هی هستم

ولی دیگه یوهو نیستم

هیچوقت نیستم

!!!

ـ

  • لونی
  • چهارشنبه ۱۰ شهریور ۹۵
  • ۱۵:۵۶

بغض یعنی جز رفتن دیگه هیچ راهی نداری
بغض یعنی که هنوزم اونو دوستش داری

چیزی که بهش پی بردم! :|

  • لونی
  • دوشنبه ۸ شهریور ۹۵
  • ۱۱:۴۳
اینکه بری مهمونی خوبه، اما نه هر جا !!!
اینکه مهمون برات بیاد هم خوبه، اما نه هرکی !!!

من کی هستم؟!

  • لونی
  • يكشنبه ۷ شهریور ۹۵
  • ۱۴:۱۵

با همین یه سوال شروع میشه، من کی هستم؟ بعدش اینقدر فکر میکنم که میرسم به مرز دیوونگی! به هیچ نتیجه ای هم نمیرسم.واقعا من کیم؟ چجوری ام؟اخلاقم چیه؟خصوصیاتم چیه؟ چرا اینقدر با خودم درگیرم اصلا؟ هیچ شناختی از خودم ندارم راستش...

معلوم نبود بیمارستانه یا تیمارستان!

  • لونی
  • جمعه ۵ شهریور ۹۵
  • ۱۸:۴۹
از پشت بوم بیمارستان یه طناب وصل کرده بود و بعد خودشو بسته بود به طناب و از دیوار ساختمونِ بیمارستان پایین میومد و خودشو هل میداد و میخندید! چند نفرم از بالای پشت بومِ بیمارستان جیغ میزدن که میوفتی! رسید به پنجره اتاق من، با پاش کوبید تو پنجره، رفتم بازش کردم خودشو انداخت تو و طنابو باز کرد و شروع کرد به قد کشیدن! لباس بیمارستان تنش بود. با پام یه لگد زدم تو پاش و گفتم تو دیگه کی هستی؟ یکی زد تو پیشونیم و گفت به تو چه! یکی زدم تو بازوش گفتم مثل تارزان پریدی تو اتاقم حالا میگی به تو چه؟ جلوی موهامو کشید و گفت بیمارستان که مال بابات نیست! بعدشم از اتاق رفت بیرون...

یه قانونیم هست که میگه:

  • لونی
  • پنجشنبه ۴ شهریور ۹۵
  • ۲۲:۰۷

هیشکی تو خونه " زَرا" رو صدا نمیکنه مگر اینکه بخواد مواخزه ـش کنه! و زَرا همونجوری که از اتاقش میره بیرون به این فکر میکنه که باز چی خراب شده یا چه اتفاق بدی افتاده که میخوان حالشو بگیرن! وگرنه زَرا در حالت عادی تو اتاقش کپیده و کاری به کسی نداره و بقیه هم کاری بهش ندارن!

تو فقط ستاره باش، من باهاتم...

  • لونی
  • پنجشنبه ۴ شهریور ۹۵
  • ۲۲:۰۱

+ ستاره ها باید اون بالا بالاها بمونن، نباید دست ما بهشون برسه که اگه اینطور بود و دست ما بهشون میرسید دیگه ستاره نبودن...


نویسندگان