143

  • لونی
  • جمعه ۵ آذر ۹۵
  • ۱۶:۰۶

بعد

موهایت را از روی لب هایت بزنم کنار

بعد

موهایت را از روی لب هایت بزنم کنار

بعد

موهایت را از روی لب هایـ...


لعنتی! دستم از خواب بیرون مانده است!


142

  • لونی
  • پنجشنبه ۴ آذر ۹۵
  • ۲۳:۰۴

#یک_ذهن_تهی_در_نیمه_شب_بارانی


141

  • لونی
  • پنجشنبه ۴ آذر ۹۵
  • ۲۱:۲۶



+ بگذریم از معنیش، تن صدا رو بچسبیم :)

# چسبیده_به_بخاری_بالیوان_چای_صدای_شرشر_بارون_باصدای_بلند_همراه_آهنگ_بخونی

140

  • لونی
  • پنجشنبه ۴ آذر ۹۵
  • ۱۱:۴۷

اگه یه تفنگ با دوتا گلوله داشتم

و با هیتلر و بن لادن و تو توی یه اتاق بودم

به تو دوبار شلیک میکردم

139

  • لونی
  • پنجشنبه ۴ آذر ۹۵
  • ۱۱:۳۸

دیگر زندگی برای آنان مفهومی نداشت، جز تابلوی نمودار نقشی جاوید از غمی جاودان...

دیگر زندگی برای آنان مفهومی نداشت، جز تابلوی نمودار نقشی جاوید از غمی جاودان...

دیگر زندگی برای آنان مفهومی نداشت، جز تابلوی نمودار نقشی جاوید از غمی جاودان...

138

  • لونی
  • چهارشنبه ۳ آذر ۹۵
  • ۲۲:۴۹

با صدای گرم sia میشه مُرد حتی...


#مرگ_در_نیمه_شب

137

  • لونی
  • چهارشنبه ۳ آذر ۹۵
  • ۱۲:۳۹

1-و من منتظر اون لحظه ایم که برم که برم که برم...

برم دنبال همه ی همه ی همه ی اون چیزایی که میخوام

ولی اول باید بفهمم این چاه عمیقی که منم مثل خیلیا توش گیر کردم و نمیتونم ازش بیرون بیام رو چطور پر کنم!


2- دوسال پیش برای اولین بار تو دِهِمون برف اومد! فقط یکی دودقیقه! ما گرمسیریم...دیروز اولین بارونِ پاییزی برای چند دقیقه بارید و هوا تقریبا سرد شده. اما من هنوز بخاری روشن نمیکنم. لباس گرم کفاف میده...


3- دارم یه فیلم ماجراجویی تخیلیِ چینی دانلود میکنم. حتی اگه خوب نباشه همین که لوهان تو فیلمس کافیه :)


4- طراحی چشم رو کم و بیش یاد گرفتم :)


5- وی همچنان حالش با درس خواندن گرفته میشود!


6- یه هوایِ برفی-بارونی ، یه بخاریِ گرم که با پتو و یه فنجون چای داغ و کلوچه چسبیده باشی بهش و نقاشی بکشی، چه شود...! :)

136

  • لونی
  • يكشنبه ۳۰ آبان ۹۵
  • ۲۰:۲۸

تکامل رفتاری در من:😶😐

۱- دپرس

۲-خیلی دپرس

۳- خیلی خیلی دپرس

۴- یهویی، خیلی یهویی، خیلی خیلی یهویی هپی ویروس

۵- پخشِ زمین از خنده الکی

۶- دلدرد از خنده

۷- سعی در کنترل خنده

۸- یهویی پوکر فیس

۹- دپرس

۱۰- خیلی دپرس! 



+خودم تو کار خودم موندم! یعنی بدجور زدم تو رگ بیخیالی :| اوضاع روحیم داغون، صفر، زیر صفر، منفی! :|

+ من یه غلطی کردم تصمیم گرفتم کمتر پوکر باشم! بیشتر بخندم! جدیدا یکی باید در همه حال منو جمع کنه از بس میخندم :|

+ طوفان میگه از مرض های روحیِ کنکوره :|

135

  • لونی
  • يكشنبه ۳۰ آبان ۹۵
  • ۱۴:۲۶

اینکه " برای کنکور نباید مرد" رو درحالی فهمیدم که الان مردم:|

این کنکور لعنتی یه استپ همه جانبه تو زندگیه.استپی که از لحظه ای که کنکوری میشی شروع میشه و تا وقتی دانشگاه قبول بشی ( یا نشی و یه راه دیگه انتخاب کنی) تموم میشه.بعضی ادما استپ زندگیشوم چندماه بیشتر نیست که من شخصا اعتقاد دارم این دسته خیلی خرشانسن و بعضی ادما هم استپشون چندسال طول میکشه! هیچ لذتی نمیبری چون اصلا زندگی نمیکنی! همش عذاب و عذاب و عذابه! بلاتکلیف،عصبی،سردرگم...

اینقدر کمبود حرف و کمبود خنده میگی که تا یه ادمی میبینی شروع میکنی پرحرفی و وراجی و تا ترک دیوار میبینی غش میکنی از خنده!

مثلش همین چند روز پیشه که وقتی دبیرمون سرکلاس گفت " اب گرم بلیطش ده پونزده تومنه" و من وسط حرفش پریدم و گفتم " هشت تومنه هشت تومن" و بعد خیلی الکی کلاس از خنده ترکید و خودمم از خنده قرمز شده بودم و اخرش نفهمیدم به چی میخندیدیم! یا مثلا وقتی طوفان گفت " یه روز یه مرده میخوره به نرده..." من اینقدر خندیدم که از صندلی شوت شدم پایین!

بعد یکی دیگه از مرضایی که بعلاوه ی کمبود حرف و خنده گرفتم توهمه! من ۹۰ % مواقع تا ۹ شب خونه تنهام.در اتاقمو رو خودم قفل میکنم و بعد میرم زیر پتو و یه گوشه پتو رو میدم بالا که نور بیاد تو و کتابمو میخونم:| تا از حمله موجودات ماورایی در امان باشم:| 


در این حد :|

134

  • لونی
  • يكشنبه ۳۰ آبان ۹۵
  • ۱۳:۵۵

+ من گشنه ام

- سلام گشنه.منم آلیسم :))

+ من جدی ام!

- نه تو گشنه ای! :))

+ خیلی مسخره ای!

- نه من آلیسم :))

نویسندگان