- لونی
- چهارشنبه ۱۹ اسفند ۹۴
- ۱۴:۱۱
بعد از کلی آواز خوندن و رقصیدن و شلوغ پلوغ بازی ،بچه های خوابگاه وسایلشون روجمع کردن و امروز رفتن.رفتن تا روز 14 فروردین:) دلم میخواست دونه دونشون رو بغل کنم ولی...
بعد از کلی آواز خوندن و رقصیدن و شلوغ پلوغ بازی ،بچه های خوابگاه وسایلشون روجمع کردن و امروز رفتن.رفتن تا روز 14 فروردین:) دلم میخواست دونه دونشون رو بغل کنم ولی...
میخواستم مفصل درموردش بنویسم ولی چون حوصله ندارم در حد چند خط میگم!
حالا درسته شهرزاد قشنگه ولی دیگه نه تا اون حد! آغا به شخصه معتقدم یکی این وسط باید بیفته بمیره تا فیلمه مزش بیشتر شه! اگه شهرزاد بمیره که دیگه واویلا:) قباد هم بمیره خوب میشه.بودن یا نبودن فرهاد هم فرقی نمیکنه پس میزاریم اون به شکست عشقی خوردناش ادامه بده و های های گریه کنه.اگه شیرین و فرهاد هم قسمت هم باشن که دیگه میشه فیلم هندی...بزرگ آقا هم رو منبر بشینه عشق دنیا رو کنه
میشه که آدم از خودش خسته بشه؟! دیگه دلش نخواد خودش باشه؟!
آغا ما دیروز خودمونو زدیم به مردگی تا مدرسه نریم این مادر جان انواع و اقسام جوشونده و دمنوش هارو ریخت تو حلقمون تا خوب شیم! منم به هیچ کدوم نه نگفتم! همشو تا ته سر میکشیدم:) امروز بیدار شدم برم مدرسه ولی دیدم واقعا مریض شدم:| همون مریضی که روز قبل اداشو در میاوردم:| هیچی دیگه حالم خراب و داغون صبح رفتم دکتر یه آمپول و چندتا قرص نوشت! بگو مرض داری این بلا رو سر خودت آوردی که بخوای آمپول بزنی؟! :|
هیچی دیگه تو داروخونه گفتم آمپول نزار روش که من آمپول بزن نیستم ولی انگار نه انگار دارم حرف میزنم مادر جان آمپول و داروئه رو گرفت،دست منم محکم گرفت که نکنه یوقت خدایی نکرده فرار کنم(!) زورکی بردم تا آمپوله رو بزنم! رفتیم مطب دم در اتاق آمپول زنی که رسیدیم،دست مادر جان که شل شد پا گذاشتم فرار(!) حالا تو حیاط مطب من بدو مامان بدو من بدو مامان بدو...آخرشم زور زورکی زیر بغلمونو گرفتن بردنمون تو اتاقِ وحشت و با هزار آبروریزی و گریه و زاری آمپوله رو فدایِ وجودم کردن:| دهنم سرویس!تا من باشم دیگه از این غلطا نکنم!
هیچی دیگه از صبح دارم همش سرزنش و نکوهش میشنفم بعد از یه آمپول داش مشتی! خدایا این انصافه؟!من آمپول زدمــا آمپـــــــــول! باید تا یه هفته با محبت با من رفتار کنن! T_T
- ای مردم اتحاد اتحاد.اتحاد اتحاد.
+ مگه شما برای دو شهرستان توی اون 4 سال چکار کردید که بهتون بازم رای بدیم؟
- اون 4 سال برای من مثل درختی بود که داشت از ریشه قوی تر میشد و شاخه و برگ اضافه میکرد.الان موقع ثمره اون درخته مردم.
+ درختی که 4 سال ثمر نده سزاش تبره
- :|
+ :)
+نت نداشتم.چقدر وقته ننوشتم؟یک هفته؟یا دوهفته؟! دلم برای اینجا تنگ شده بود.امروز همینطوری مودم رو روشن کردم با اینکه میدونستم نت قطعه ولی دیدم وصل شده! رفتم زمان اتصال رو دیدم نوشته بود 7 اسفند ساعت16:55 تمدید شد!!! و حالا یه سوال! نت رو کی تمدید کرده ؟! :|
+این هفته حسابی درگیر انتخابات بودیم.عملا تو خونمون به غیر از انتخابات حرفی نبود! و اینکه...برای مردم هم سرگرمی جالبی راه افتاده بود این هفته!!! به یک اصلاح طلبٍ اصلح رای دادیم:)
+من که نمیتونستم رای بدم.ولی همراه مادر پدر گرام رفتم.یه کاری هم کردم کارستون!!!هنوزم توهم اینو دارم که اطلاعاتی های عزیز بیان سرمو بکنن تو گونی ببرنم!!
فسقل تو بغل مامان خواب بود.رفتیم جلو.بابا شناسنامه رو تحویل داد و دوتا برگه انتخابات[خبرگان و مجلس] رو گرفت.بعد از بابا ما رفتیم پای میز.چون مامان فسقل رو بغل کرده بود و نمیتونست بنویسه قرار شد من تو برگه های مامان نویسم.خاله و زندایی و بابا در حال نوشتن بودن و مامان هم با فسقل درگیر بود! برای مجلس همونی که قرار بود رای بدیم رو دادیم. باید 5 تا هم برای خبرگان مینویشتم.به بابا گفتم اسم کیو بنویسم گفت" اسم پنج تاشون رو بنویس والا منم نمیدونم اینا کی هستن!!!" اسم هاشون سخت و طولانی بود و حوصله نوشتن نداشتم! آغا کله شقی و دیوونه بازیم گل کرد رفتم یه گوشه وایسادم و اینطرف و اونطرفمو نگاه کردم کسی حواسش بهم نباشه بعدش نوشتم: "یزید-معاویه-ابوبکر-عمر-عثمان" چشمتون روز بد نبینه سرمو که از رو برگه بلند کردم دیدم یکی از برادران سربازِ چهارشونه ی دنده پهنِ قد دیلاقِ سیبیل کلفت کنارم وایساده و با اون چشمای قشنگش چپ چپ نگاه میکنه! آغو ماهم آب دهنمونو قورت دادیم و برگه رو انداختیم تو صندوق و الفرار! :|
خدایا مرا از گزند برادران اطلاعاتی حفظ کن! :|