- لونی
- جمعه ۲۲ مرداد ۹۵
- ۱۴:۵۹
وقتی صبحِ هفدهمین سالِ زندگیت بدون هیچ حس خاصی بیدار میشی!
اون حسای خاص مال تو فیلما و داستاناس!
زندگی واقعی همینه :دی
هرچقدرم اوضاع خوب باشه
بازم من یه کرمِ درون دارم که باهاش گند بزنم به همه چی
حالا به هر طریقی! :|
بارون اومد
خیلی بارون اومد
خیلی خیلی بارون اومد
من رفتم زیر بارون
خیس شدم
خیلی خیس شدم
خیلی خیلی خیس شدم
باد اومد
شد طوفان
گلدون بزرگه افتاد رو زمین
ترک برداشت
یه شکستگیه بزرگ
خیلی بزرگ
خیلی خیلی بزرگ
قلب من اما
آروم بود
با اینکه خیس بودم
اما آروم بودم
:)
تقریبا نصف عمرم فنا شد تا به دوستم ثابت کنم پُفِ چشمِ کره ایا بخاطر آسیب های ژنتیکی ناشی از هیروشیما نیست!
:|||
به این نتیجه رسیدم که اگه تو نت سرچ کنی کمپین هواداران( همون فنکلاب!) فلان سلبریتی، خیلی بیشتر از اینکه اسم اون سلبریتی رو سرچ کنی به نتیجه میرسی! بعضی وقتا هم به یه چیزایی میرسی که دیگه باید از رو زمینت جَمِت کنن از خنده !
کلا کم مونده مثلا بیان بنویسن غذای مورد علاقه ی انریکه: قورمه سبزی!
:|
دلم میخاد الان جلوم وایساده باشه
غش غش بخندم و بهش بگم " آشغال! آخه ادمم اینقدر خوشگل باید بخنده؟! همش بخند ،همش بخند ،همش بخند!"
بعدم بزنم سیاه و کبودش کنم.
+وی فرسنگ ها دورتر عست و من نمیدانم حتا دارد چه غلطی میکند! کصافطِ خوشگلِ خندون :))
+ اولش ازش بدم میومدا ، حالا هی عکسشو میدیدم هی میگفتم " عوووق" :| ولی وقتی خندشو دیدم ورق برگشت :|
+ من حتا اسم وی رو هم نمیدونم.خندیدنش بامزه و دوست داشتنیه، دیگه چکار به خودش و اسم و فامیلش و جد و آبادش دارم :|
هر کسی آن روی سگ مخصوص خود را دارد.
یکی آن روی سگش خیانت کردن و از پشت خنجر زدن است
یکی آن روی سگش عصبانی شدن است
یکی دیگر هم آن روی سگش ساکت و سرد شدن است...