- لونی
- دوشنبه ۱۶ فروردين ۹۵
- ۲۳:۰۹
میگفتن سال دیگه کنکور داری،منکه باورم نشد!
میگفتن سال دیگه کنکور داری،منکه باورم نشد!
بدبختی یعنی به بدترین حالت ممکن جلوی کسی که نباید ضایع بشی درصورتی که تو ضایع شدن خودت نقشی نداشته باشی و حتی بعدش بفهمی که ضایع شدی!!!
میدونم نفهمیدین چ گفتم ولی عیب نداره:-\
من جواب مادرانه هاشو هیچوقت نمیتونم بدم.اونقدر کار بزرگی کرده که من هیچ جوری نمیتونم براش جبران کنم و فقط میتونم خواسته ی قلبیشو براورده کنم.
و بازم فقط میتونم سعی کنم بیشتر ادم باشم و کمتر اذیتش کنم.
+بنظرم بهترین کاری که ادم میتونه در حق عزیزانش کنه همینه.اینکه یه ذره بیشتر انسانیت به خرج بده و کمتر اذیتشون کنه
من برگشتم.از سواحل زیبای قناری! عه نه ببخشید از سواحل قشم برگشتم:)
7 روزه بود مسافرت و عالی ولی حیف که دیگه جیب بابا خالی:)
هیچی دیگه جای همگی هم خالی پالی:)
94 تموم شد.سالی که فقط سه ماه آخرش برگشتم به روال قبلیم یعنی وبلاگ نویسی.9 ماه اول سال که نفهمیدم حرفامو کجا باید بگم؟! اصلا یه وبلاگ نویس به غیر از وبلاگش کجا میتونه حرفای دلشو بزنه؟! اونایی که چند ساله مینویسن میفهمن چی میگم.این سه ماه آخر برام خوب بود.اومدم بیان.وب جدید.آدمای جدید.هنوز سخته برام بخوام با دوستای بیان راحت باشم.کامنت زیاد نمیزارم.اکثرا خاموش میخونمتون.همچنین برام سخت بود گم کردن بچه های بلاگفا،اینکه دیگه نتونم ازشون نوشته ای رو بخونم.اکثرشون یا آدرس عوض کردن یا کلا دیگه وب ندارن.
خب دیگه سال نو هم مبارک.ایشالامن و وبلاگم به پای هم پیر شیم:)
ایشالا خوشبختی مثل سگ پاچه ی همتونو بگیره:)
من هیچی نفهمید
عصری رفتیم پشت پارک.مسابقه اسب سواری و موتور سواری بود به مناسبت چارشمبه سوری.حسابی هم شلوغ شده بود.باد میومد و سرد بود ولی خیلی خوب بود.کسی هم ترقه و فشفشه و بمب ننداخت!!! یعنی بودن بعضیا.ولی خیلی خیلی کم.مثلا دوسه نفری بودن فکر کنم هی ترقه مینداختن که اونم انقدر ملت چپ چپ نگاشون کردن تا بالاخره بیخیال شدن.غروب هم آتیش درست کردن همه از روش میپریدن.بعدشم آهنگ محلی گذاشتن رقصیدن.واقعا همه داشتن لذت میبردن:)
+یه دو روز نبودما.یه دعوایی تو گروه زیست افتاده بود! سر چی؟ یه چیز کاملا به ربط به موضوع گروه! سر ماه تولد! همه اونایی که میومدن مینوشتن"با عرض پوزش سوال داشتم" با یه لحنی حرف زده بودن انگار...!یعنی قشنگ یخ بچه ها آب شده! بدتر از اونا دیگه میستر بود!
بحث از اون جا بالا گرفته بود که تو کلاس قبلی داشتیم در مورد ژن ها حرف میزدیم.ژن هایی که روی ویژگی های اخلاقی متولدین یه ماه اثر میذاره و باعث میشه یه سری اخلاق های خاصی تو متولدین یه ماه[مثلا مرداد] مشترک باشه.یعنی این چیزایی که میخونین ویژگی های متولدین فلان ماه "بعضیاش" حقیقت داره!
خلاصه بعدش 23 اسفند تولد یکی از بچه ها بوده.یعنی روز شهادت! بهش پریدن که این روزه آخه تو دنیا اومدی؟ روز شهادت؟! :| دیگه دعوا ها و ادامه ماجرا :|
الان فکر کنم همشون دو به دو قهر باهم قهر باشن! فقط منم که این وسط...! :)
+ینی اینقدر که ایرانیا رو ماه تولدشون حساسن هیتلر رو نژادش تعصب نداشت:|
بعدا نوشت+دست خط داغونم رو به روم نیارین:|